شاپرک ها در برابر باد مي

ساخت وبلاگ
"پروانه و نخلستان"نویسنده: سید حمید موسوی فردبه سفارش وبلاگ: داستانهای کوتاه و بانمک پروانه رو به جده کرد و گفت:_"از اینا بازم هست من بیارم؟"جده لبخندی زد و با اشاره دست گوشه ایی را نشان داد.سکینه با چشم های خسته و بی حال پروانه را دنبال کرد._"دنبال چی می گرده ایی دختره؟"جده اخم کرد، اما چیزی نگفت.پروانه با صدای بلند داد زد:_"آخ"جده خندید.سکینه به سمت جایی که پروانه رفته بود دوید.اشک های پروانه سرازیر شده بود.سکینه پروانه را بوس می کند و می گوید:_"چرا این کارو کردی؟"_"فک نمی کردم خاراش اینقده درد داشته باشه!"_"جنوب همه چیش درد داره!"_"پس شما...؟""(ما)عادت کردیم"پروانه گفت:_"حالا می تونم این برگ درخت خرما رو ببرم برا جده؟"_"برگ درخت خرما؟ سعف.ما جنوبیا به اینا می گیم سعف"_"سعف؟"_"آره سعف.تلفظش از برگ درخت خرما راحت تر نیس؟"_"شاید.اما اگه به دوستام تو شهرستان بگم سعف، بهم می خندن"_"خب لااقل تا وقتی اینجایی بگو سعف تا نفست نگیره، ما حالا حالا ها با سعف کار داریم."جده دستش را توی تنور گلی فرو می کند و آخرین نان داغ را می کشد بیرون._"اینم  یه نون کنجدی سفارشی برای نوه گلم."سر و کله خاله سکینه با ظرفی که یک طرفش پنیر محلی و طرف دیگرش کره حیوانی است پیدا می شود.بخار از در کتری لم داده وسط آتش تنور بلند می شود._"بخور عزیزم بخور.نوش جونت"#سید_حمید_موسوی_فرد#خرمشهر_ایران29/خرداد/1399 شاپرک ها در برابر باد مي...
ما را در سایت شاپرک ها در برابر باد مي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhorramshahrihab بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 23 خرداد 1401 ساعت: 9:13

در طبقه‌ی دوم منزلی که بنده زندگی می‌کنم، آپارتمانی هست که همسایه‌ی محترم دیگری در آن زندگی می‌کند؛یک شب، بنده که به خانه آمدم تا ماشینم را در گاراژ بگذارم، دیدم مهمان‌های همسایه‌ی محترم، ماشین‌های خود را ردیف گذاشته‌اند جلوی خانه و از قرار معلوم،دسته جمعی با میزبان رفته‌اند شمیران.من هم ناچار ماشینم را بردم تعمیرگاه و نامه‌ای نوشتم و جلوی یکی از ماشین‌ها گذاشتم به این مضمون:- امیدوارم که امشب به شما خوش گذشته باشد! اگر شما ماشین‌تان را چند متر جلوتر گذاشته بودید، من مجبور نبودم که چند کیلومتر تا تعمیرگاه بروم. ارادتمند:فریدون مشیری صبح که از منزل بیرون آمدم،دیدم یکی از مهمان‌ها که خطاط معروفی هستند و نامشان استاد بوذری است و از قرار جزو مهمان‌ها بوده‌‌اند و با خط‌خوش، نامه‌ای نوشته و به در منزل من چسبانده بودند: آقای مشیری! در پاسخ مرقومه‌ی عالی؛«گر ما مقصریم، تو دریای رحمتی!»و در خاتمه به عرض می‌رساند؛ اطاعت می‌کنم جانا که از جان دوست‌تر دارندجوانان سعادتمند، پندِ پیرِ دانا را... من هم برای ایشان نامه‌ای نوشتم؛ البته منظوم به این شرح: هنوز خطِ خوش ِتو، نوازش بَصَر استهنوز مستی این جام جان‌فزا به سَر استفضای سینه‌ام از نامه‌ی تو باغ گل استهوای خانه‌ام، از خامه‌ی تو مُشک ِتَر است تو را به خطِ تو می بخشم، ای خجسته قلم!که آن‌چه در بَر من جلوه می‌کند هنر است جواب خط تو را هم به شعر خواهم گفتاگرچه خط تو از شعر من قشنگ‌تر است به این هنر که تو کردی، دلم اسیر تو شدهنوز ذوق و هنر، دام و دانه‌ی بشر است شبی ز راه محبت بیا به خانه‌ی ماببین که دیده‌ی مشتاقِ شاعری، به در است***نسل پیشین روادارتر و مهربانانه‌تر به پدیده‌ها و رویدادها نگاه می‌کردند. انگار هنر و ادب و بردباری سه ضلع تثلیث زی شاپرک ها در برابر باد مي...
ما را در سایت شاپرک ها در برابر باد مي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhorramshahrihab بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 23 خرداد 1401 ساعت: 9:13

خرمشهر آب <a href='/last-search/?q=ندارد'>ندارد</a>+خرمشهريها+1400+سوم خرداد+بي آبي

شاپرک ها در برابر باد مي...
ما را در سایت شاپرک ها در برابر باد مي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhorramshahrihab بازدید : 75 تاريخ : دوشنبه 23 خرداد 1401 ساعت: 9:13